نام کوهی بمغرب ایران میان گردنۀ خزینه و کله شین کنار جادۀ ارومیه و نزدیک آبادی اشنویه است. حد سرحدی ایران از قلۀ دالان پر میگذرد. (از جغرافیای غرب ایران ص 136)
نام کوهی بمغرب ایران میان گردنۀ خزینه و کله شین کنار جادۀ ارومیه و نزدیک آبادی اشنویه است. حد سرحدی ایران از قلۀ دالان پر میگذرد. (از جغرافیای غرب ایران ص 136)
گیرندۀ دامان، گیرندۀ دامن، دامنگیر، ملتمس، متقاضی، دامنگیر، گیرندۀ دامن، به اقامت وادارنده: خاک آنجا دامانگیر است، حالتی و رخوتی پدید آورد که حرکت را دشوار سازد، عزم رحیل بدل به اقامت کند
گیرندۀ دامان، گیرندۀ دامن، دامنگیر، ملتمس، متقاضی، دامنگیر، گیرندۀ دامن، به اقامت وادارنده: خاک آنجا دامانگیر است، حالتی و رخوتی پدید آورد که حرکت را دشوار سازد، عزم رحیل بدل به اقامت کند
دهی است جزء دهستان چهارفریضه، بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی کنار مرداب و متصل به غازیان کنار شوسۀ انزلی به رشت، هوای آن معتدل و دارای 700 تن سکنه است، آب آنجا از چاه تأمین میشود این ده محصولی ندارد و در آمار نیز جزء غازیان منظور شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان چهارفریضه، بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی کنار مرداب و متصل به غازیان کنار شوسۀ انزلی به رشت، هوای آن معتدل و دارای 700 تن سکنه است، آب آنجا از چاه تأمین میشود این ده محصولی ندارد و در آمار نیز جزء غازیان منظور شده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
درندۀ دامن. پاره کننده دامن، ظاهراً نام گیاهی خاردار که بر دامن گذرندگان درآویزد چون دوژه: هواش را (مازندران را) دلگیر ازآن خوانند که دلها صید او میشود، نبات زمینش رادامن در ازآن گویند که میهمان را با لجاج در قید خویش می آرد. (عنایت نامۀ ملک الکلام جلال الدین دهستانی)
درندۀ دامن. پاره کننده دامن، ظاهراً نام گیاهی خاردار که بر دامن گذرندگان درآویزد چون دوژه: هواش را (مازندران را) دلگیر ازآن خوانند که دلها صید او میشود، نبات زمینش رادامن در ازآن گویند که میهمان را با لجاج در قید خویش می آرد. (عنایت نامۀ ملک الکلام جلال الدین دهستانی)
دامن آلوده. (آنندراج). عاصی. (آنندراج). گنهکار. (آنندراج). تردامن. مقابل پاکدامن: گردون ز مشک و زعفران سازد حنوط اختران بر سوک آن دامن تران درد گریبان صبح را. خاقانی. ای هر که افسریست سرش را چو کوکنار پیشت چو لاله بی سر و دامن تر آمده. خاقانی
دامن آلوده. (آنندراج). عاصی. (آنندراج). گنهکار. (آنندراج). تردامن. مقابل پاکدامن: گردون ز مشک و زعفران سازد حنوط اختران بر سوک آن دامن تران درد گریبان صبح را. خاقانی. ای هر که افسریست سرش را چو کوکنار پیشت چو لاله بی سر و دامن تر آمده. خاقانی